چه عاشقانه ای خواهد شد

وقتی نگاه در نگاه تو

نفس در نفس های تو

در آغوشی پر از عطر تن تو

آرام بگویم " دوستت دارم "

N. SH

امروز به اندازه تمام احساسم شاعر می شوم

به اندازه ای که رنگ چشمان تو را در قاب نوشته هایم جای دهم

شاعر می شوم به اندازه ای که لبخند تو را روی نوشته هایم بیابم

و ببینم آنها با حضور نامت در صفحات دفترم خوشحالند

می نویسم بی آنکه اراده از من باشد

قلم به نوشتن در می آید و بهانه های قلبم سپیدی دفتر را عاشق می کند

تو مرا خیلی زود شاعر کردی...خیلی زود

من برای نوشتن بهانه نمیخواهم،‌ ستاره های آسمان چشمانت

بهترین انگیزه برای نوشتن است

چشمانت آشناست و با من سخن می گویند

و قاصدک های قلبم رها می شوند به سویت....

N. SH

شرمسار

دستان توام وقتی به جای

دستان من

قلم در  دست  میگیری

تا بگویی چقدر دلتنگی

N. SH

چقدر…

چقدر جای من

در بین کتاب های تاریخ

خالی ست!!!

بس که

با چشم های تو

جنگیده ام، ...

N. SH

ﻣﯽ ﺳُﺮﺍﯾﻢ " ﺗﻮ " ﻭﭼﺸﻤﺎﻥ " ﺗﻮ " ﺭﺍ ...

ﻧﻪ ﺳﭙﯿﺪﯼ ،‌ ﻧﻪ ﻏﺰﻝ

ﺗﻮﺋﯽ ﺁﻥ ﺷﻌﺮ ﺩﻝ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻭ ﺑلند

ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﺜﻨﻮﯼ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ

ﻣﻨﻢ ﺁﻥ ﺷﺎﻋﺮِ ﺑﯿﺪﻝ

ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﻕ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ می بیند

ﺳﺒﮏ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻭ

ﻗﺎﻓﯿﻪ ﺍﻡ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺳﺖ

ﻣﻨﻢ ﺁﻥ ﻣﺴﺖ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﺖ

ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ،

ﺗﻮ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻮ ﺭﺍ میﺧﻮﺍﻫﺪ...
N. SH

تو زیباترین اتّفاق شب های من هستی

اتّفاقی شبیـه مـاه

در تاریک ترین شب جهان

N. SH

برای آنچه که دوستش داری

از جان باید بگذری؛

بعد

می ماند زندگی

و آنچه که دوستش داشتی ...

N. SH